فرسودگی شغلی
قبل از اینکه بحث را شروع کنم باید بگویم فاکتورهای بسیار متعددی در مباحث مربوط به روانشناسی دخیل است و من بنا به تجربیاتی که داشتم و در این زمینه مطالعاتی داشتم و مایل به اشتراک آنها با شما بودم این موضوع را مورد بحث قرارداده ام.
در طول روز جملاتی را از افرادی ممکن است بشنویم که میگوییند خسته ایم حوصله نداریم دیگرانرژی کار کردن را نداریم یا ممکن است خود ما جزئی از افراد باشیم.بقولا هر کار کردنی برایمان جون کندن است. بریدم اصلا از زندگی کردن خسته شدم.و نمیخواهم ادامه دهم .برویم کمی در این مباحث عمیق شویم و دلایل را تا حدامکان شفاف کنیم.
آیا سندروم های خستگی فرسودگی شغلی همان افسردگی در لفافه هستند ؟.افسردگی مدرن چند چیز در آن مستتر است ممکن است بخش زیادی از آن ژنتیکی باشد ودیگری بخشی زیادی از آن خرابی در فرد است پس فرد باید برای اصلاح خودش اقدام کند.و روان درمانی شود.ودر این میان همه ی کانون توجه متمرکز روی خود فرد است .اما در سندروم های خستگی به نوعی متمرکز روی اجتماع هم هست.در این میان مناسبات بد شغلی و بین فردی هم دخیل است. پس باید بدانیم افسردگی و فرسودگی شغلی تا حدی دو مقوله ی جدا از هم هستند.و این تفکر شکل میگیرد که شاید من دچار استهلاک شغلی شده باشم و افسرده نباشم.
آیا سندروم های خستگی پدیده مدرن و معاصرهستند یا از قدیم وجود داشتند؟ زندگی ماشینی که سبب شد خیلی از شغل ها از بین بروند و نقش انسان را بازی کند و فشار اقتصادی که تورم باعث فقیر شدن افراد میشوند وشهرهای شلوغ و آلودگی های آن وبی خوابی و شب زنده داری و فراگیر شدن ساعت که باعث آن تایم بودن برای انجام وظایف شده و زیاد بودن مشغله زیاد بودن تعهدات و تنوع کارها وتعارض نقش و وظایف وعدم حمایت اجتماعی اشاراتی بر فرسایش روحیه وغالب شدن سندروم خستگی بر انسانها است. حتی دیده شده که اگر مدام تمایلات خودرا سرکوب کنید دچار این سندروم خواهی شد.پس لازمه ی کنترل تمایلات خود خویشتن داری است.
ممکن است افراد سرکار مدام ساعت خود را چک کنند یا خودشان را وادار به انجام کارهای غیرضروری کنند.در تمرکز روی کارها مشکل دارند واغلب احساس نگرانی و اضطراب دارند این افراد اغلب نه احساس بدی به خود و دیگران دارند نه احساس دشمنی به کسی دارند و اکثرا این افراد نه مشکل رفتاری دارند فقط احساس خستگی در حیطه کاری خود دارند.
همکار نامناسب هم در این سندروم نقش کمرنگی ندارد.نگرانی از ایجاد اختلاف در حیطه ی کاری با همکار یا مدیر خود باعث اضطراب و خستگی مفرط از شغل خود میشود.غرورباعث نشان دادن رفتار های ناسالمی در فرد میشود که دست کم در این خستگی ها بی تاثیر نیست ازجمله جلب توجه دیگران به سمت خود با انجام کارهای نامناسب و سعی در شکست اعتماد به نفس دیگران و زیر پا گذاشتن حرمت های دیگران و حتی تعریف کردن همکار به نوعی محرک برای سلب پیشرفت خود.این همکار ممکن است حرکاتی زننده و کلامی نامنساب داشته باشد و حتی رفتارهایی از خود بروز دهد که نشانه ی مشکلات بلوغ و علائم بزرگ نشدن باشد.
گاها شاهد افراد فخر فروش در محل کار خود هستیم .ولی چیزی که حائز اهمیت است باید سعی کنیم تمرکزمان را بر روی کار بگذاریم و تا جایی که امکان دارد از این افراد دوری کنیم بخاطر بسپریم که ما نمیتوانیم کنترلی بر افراد داشته باشیم دیگران نه میتوانند ما را بدبخت کنند نه خوشبخت.وسوالی که باید از خودمان بپرسیم این است در این شرایط من میتوانم چه کاری مناسب این وضعیت انجام دهم.
باید بیاد داشته باشیم که آدمها لزوما بد نیستند بلکه بلد نیستند و ممکن است اخلاق این فرد با معیارهای خلقی من نوعی درتضاد باشد. این فرد ممکن است همکار نامناسبی برای من باشد ولی دوست مناسبی برای دیگری باشد.
اما چگونه میتوانیم از خستگی و فرسودگی کارخلاص شویم؟
در مقالات قبل هم اشاره کردم که راه حل اول هر مسئله ای پذیرش و آگاهی از آن وضعیت است.و علائم خستگی یا فرسودگی شغلی را بشناسیم و آنها را نادیده نگیریم.
چالشی برای خود ایجاد کنید از نوع کاری که به ان علاقه دارید.
حدو مرز های برای خود بگذارید که نه به خود آسیب وارد میکند نه برای دیگران مشکل ساز است .
مراقبه کنید و مدیتیشن را فراموش نکنید.
بپذیریم که ما کنترلی بر دیگران نداریم و فقط اندازهی سهم خودمان میتوانیم چه قدم مثبتی برداریم و انعطاف پذیری در این شرایط را فراموش نکنیم.
منابع: دکترآذرخش مکری
کتاب تئوری انتخاب
دیدگاهتان را بنویسید