دعوت به مسئولیت پذیری
مقاله ما پیرامون دعوت به مسئولیت پذیری است.
بنظر شما ما چقدر در زندگی مسئول اتفاقات زندگی خود هستیم؟
مسئولیت پذیری به عنوان یک فضیلت شناخته میشود فضیلتی که شاید گم شده باشد چرا که مردم عادت کردند به مقصر جلوه دادن دیگران و این رفتار خود باعث درجا زدن در زندگی میشود ونیز سبب میشود نتوانند آنچه میخواهند را ایجاد کنند چرا که وقتی در فضای قربانی گری هستیم خیلی موانع سر راهمان هست و ما فکر میکنیم آن موانع اجازه ی رسیدن به خواسته یمان را نمیدهند.
قبل از اینکه به تعریف مسئولیت پذیری بپردازیم لازم است راجع به ذهن و ارتباطش با مسئله ی مسئولیت پذیری را مورد بحث قراردهیم.چرا که ما درنهایت ذهن مسئولیت پذیری خواهیم داشت.و همچنین گریزی به نقطه ی مقابل مسئولیت پذیری هم خواهیم زد که اگر ما مسئولیت پذیر نباشیم چه میشود ؟و چطورمیتوانیم به سمت مسئولیت پذیری برویم.
وقتی صحبت از ذهن میشود ساختار ذهن مملو از باور و فکر است.شکل گیری این ذهن و افکار ما از دوران کودکی و در طول زندگی در شرایط ومحیط و فرهنگی که زندگی میکنیم و تمام افرادی که اطراف ما هستند اتفاق افتاده است.
شاید در ذهن خود سوالی پیش اید که اصلا باور چیست؟ باور یک برداشت ذهنی است که بر اثر مرور زمان به آن اعتماد پیدا میکنیم.
وقتی صحبت از برداشت ذهنی به میان می آید منظور این است که من نسبت به اتفاقات و وقایع از قبل افکار و احساسی را دارم.مثلا این افکار رادارم که اگرفلان کار را انجام دهم چه اتفاقی می افتد.این باورها به دو دسته تقسیم میشوند:
باورهای جلو برنده :زمانیکه این برداشت را دارم که من مسئول هستم و از پس این موضوع بر می آیم .
باورهای محدود کننده :جملاتی از قبیل نمیتوانم نمیشود از پسش بر نمی آیم و کار من نیست و …. باعث میشود که پشت موانع گیر بیفتم.
همه ی ما در مراحلی از زندگی هم باورهای جلوبرنده را داریم هم باورهای محدود کننده را .
لازم است بیشتر در رابطه با باورهای محدود کننده آشنا شویم و داشتن آنها و آگاه نبودن از آنها باعث چه مضراتی در زندگی ما میشوند.
همه ی ما در منطقه ی ذهنی که همان منطقه ی امن عادتهاست زندگی میکنیم.
این منطقه برای ما شناخته شده است. عادت کردیم راضی یا ناراضی در هر صورت به زندگی کردن در این منطقه ادامه میدهیم.وتمام این نتایجی که در این منطقه اتفاق میفتد تکراریست.
اگر ما خواستار تغییر این نتایج هستیم باید سعی کنیم با آگاهی از این منطقه ی امن عادتها بیرون بیایم .
منطقه ی امن آنچه که هستیم است و بیرون این منطقه آنچه که میخواهیم باشیم است.
مثلا با خود میگوییم از شنبه صبح ساعت 7 از خواب بلند میشوم.ساعت را کوک میکنیم برای 7 صبح شنبه .وقتی زمان تعیین شده فرا رسید و ساعت زنگ خورد روش قبلی به سراغم می آید و با خود میگویم منکه امروز کار خاصی برای انجام دادن ندارم و میتوانم از فردا شروع کنم. دراقع ما تنبلی میکنیم که به این روش میگوییم باور محدود کننده.و همچنان برمیگردم به منطقه ی امن عادتهای خود و روش تنبلی را پیش میگیرم.
این باورها نگرانی ها و ترس ها و روش الگوی رفتاری ماست و نیز نقش و نقابهایی که داریم.
اما سوالی که پیش می آید این است که باورهای محدود کننده چطور پیش می آیند؟
4 موقعیت داریم که باورهای محدود کننده در آن شکل میگیرد ؟
1.توقع های برآورده نشده :مثلا من توقع احترام از خانواده و دوستان را داشتم که برخلاف انتظارم اتفاق افتاده.
2.حرف های ناگفته
3.جلوگیری از انجام کارها و قصدهای سرکوب شده :مثلا رشته ی هنر و روانشناسی را دوست داشتم ولی خانواده در انتخاب رشته مانع شده اند.
4.قول های شکسته که مثلا کارفرما قول داده است حقوقم را افزایش دهد و در موعد آن زیر قول خود زده است.
اگر این 4 موقعیت در زندگی ما تکرار شوند به احتمال زیاد طرز فکرمان به سمت باورهای محدود کننده میرود و خود را در منطقه امن عادتها نگه میداریم که مبادا این اتفاقات مجددا اتفاق بیفتد.و تصمیمی خواهم گرفت که دیگر آن اتفاق برای من رخ ندهد.
تحلیل ما از این باور ها اول تجربه ی ماست و در مرحله ی بعدی اینکه ما چه احساسی را تجربه کردیم و چه تصمیمی گرفتیم که دیگر در حقمان اجحاف نشود.
باید بگویم وقتی این مسئله را تجربه میکنیم و در حقمان ظلم شده است ولی قبول کنیم در اکثر موارد در کنار این وقایع ناخوشایند منفعت جانبی هم برای ما وجود دارد.باید از خودمان سوالی بپرسیم که چرا با اینکه در حقمان اجحاف شده است ولی باز ادامه میدهیم؟
مثلا منی که همکارم در محیط کار بدخلقی میکند و باید این بدخلقی ها را تحمل کنم اما در عین حال از علمش هم بهره میبرم.
اما در این لحظات باید از خود هم سوالی بپرسیم که مسئله ای که من را آزار میدهد و یا دیگری را بانی آزار و اذیت خود میدانم خودم چگونه هستم ؟آیا چیزی که باعث اذیت من شده کنترلش دست من است؟ مسلما خیر اما اینکه من بعد از این اتفاقات چطور فکر کردم و چه احساسی را تجربه کردم چه انتخابی را از آنجا به بعد داشتم کنترلش دست خود من است.و این یعنی پذیرش مسئولیت .
ما کنترلی بر عوامل بیرونی نداریم پس نباید درنقش قربانی ای که فقط دنبال مقصر کردن دیگران است باشیم.
مسئول از کلمه ی سوال می آید یعنی کسی که مورد سوال قرار گرفته و قادر به پاسخگویی است وقتی میگوییم مسئول زندگی خود هستیم یعنی خود را مورد سوال قرارگرفته ایم نه دیگری .
امیدوارم تعهد خود را نسبت به وظایفی که داریم فراموش نکنیم و بدانیم که مسئول چه چیزی هستیم و رسالت خود را در این زندگی فراموش نکنیم.
منابع: تئوری انتخاب
آقای داوود حبیبی پور
دیدگاهتان را بنویسید